بدون ترس
دوستم بدار
و در خطوط دست هام
ناپدید شو
برای یک دو هفته، نه، برای یک دو روز
برای یک دو ساعت ای عزیز
دوستم بدار
برای یک دو ساعت آه
مرا به جاودانگی چه کار؟ ■
نزار قبانی
ترجمه منظوم: رضا طهماسبی
- ۰ نظر
- ۲۱ تیر ۹۹ ، ۲۱:۲۹
بدون ترس
دوستم بدار
و در خطوط دست هام
ناپدید شو
برای یک دو هفته، نه، برای یک دو روز
برای یک دو ساعت ای عزیز
دوستم بدار
برای یک دو ساعت آه
مرا به جاودانگی چه کار؟ ■
نزار قبانی
ترجمه منظوم: رضا طهماسبی
هان ای ز نادرستی دوران شکسته مرد!
ای خسته مرد! ای به کسی دل نبسته مرد
در سوگ راستی به عزا ایستاده راست
در مرگ مردمی به دریغا نشسته مرد
پروا نمانده در دلت ای دلشکسته یار
سودا نمانده در سرت ای سرشکسته مرد
جز مجمع جراحت و زنجیر چیستی؟
ای پایخسته همسفر ای دست بسته مرد
هر بستهای گشوده شود، این مخنثان
یک دم اگر گشاده گذارند دستِ مرد
دردا که چون تو دست به زنجیر ماندهاند
در عزلتی ز مرگ بتر، دسته دسته مرد
رضا طهماسبی
عزت؟ دلت خوش است برادر؟ چه عزتی؟
بگشای چشم و بین که در اوج مذلتی
پاداش اگر بود ز کدامین صواب ماست؟
ور کیفر است این، به چه جرمی؟ چه علتی؟
ذلّه شدیم از این همه عزت، بهل مگر
سودا کنیم عزتمان را به ذلتی!
باری بگو نه زاده ی این کوچه ای تو هم؟
آخر نه پا گرفته هم از این محلتی؟
از سوگ ما ز چیست که در سوری؟ ای عزیز!
وز زجر ما ز چیست که در عین لذتی؟
رضا طهماسبی
گیسو به گل آراسته ای، لب به تبسم
خاموشی و در خامشی ات صوت و سخن گم
می خوانی ام اما نه بدان سان که خلایق
می بینمت اما نه بدانگونه که مردم
از جسم رها نیستی اما ز لطافت
افزون تر از آنی که درآیی به تجسم
دور از منی آنگونه که عقل از دل و با من
اندوه تو نزدیک تر از لب به تکلم
لب باز مکن تا که ندانند خلایق
آن میوه ی ممنوعه نه سیب است نه گندم
خاموشی ات اینگونه که دریای معانیست
بر خاکِ تکلّم چه نیازی به تیمم
رضا طهماسبی
غریبِ پای به گل مانده برگ و بار تو کو؟
دلِ من ای دلِ پژمرده! نوبهارِ تو کو؟
بهار نقش و نگار زمانه را نو کرد
کجاست نقش تو ای ساده دل؟ نگار تو کو؟
اگر نه در تپش زمهریر دی مانده ست
بگو به من دل گرم امیدوار تو کو؟
به انتظار نشستی و روزگار گذشت
ز روزگارِ به جا مانده انتظار تو کو؟
غریب عرصه ی بیچارگی نشان تو چیست؟
شهید جبهه ی آوارگی مزار تو کو؟
ز یاد تا نروی ای غبار سرگردان
بر این کتیبه ی بیهوده یادگار تو کو؟
رضا طهماسبی