هان ای ز نادرستی دوران شکسته مرد!
ای خسته مرد! ای به کسی دل نبسته مرد
در سوگ راستی به عزا ایستاده راست
در مرگ مردمی به دریغا نشسته مرد
پروا نمانده در دلت ای دلشکسته یار
سودا نمانده در سرت ای سرشکسته مرد
جز مجمع جراحت و زنجیر چیستی؟
ای پایخسته همسفر ای دست بسته مرد
هر بستهای گشوده شود، این مخنثان
یک دم اگر گشاده گذارند دستِ مرد
دردا که چون تو دست به زنجیر ماندهاند
در عزلتی ز مرگ بتر، دسته دسته مرد
رضا طهماسبی
- ۰ نظر
- ۲۱ تیر ۹۹ ، ۲۱:۲۳